هانا جونهانا جون، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره
مامان بهنازمامان بهناز، تا این لحظه: 37 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

هانا امید من و بابا

عاشق زندگیمم

سفر با قطار به کرمان

سلام دختر احساساتیه من مامان فدای صورت کوچولوت بشه که این هفته با ویروسی که گرفتی و یک هفته تبی که داشتی کلی لاغر شدی.😭😭 خداروشکر الان بهتری و تبت قطع شده و توی قطاریم😂 الان یعنی ۲۸ ابان طبق برنامه ریزی قبلیمون بلیط قطار گرفته بودیم که بریم کرمان.قرار شد با قطار بریم چون هم شما خانوم شدی و فهمیده هم با این اوضای تحریمها حسابی به تجهیزات هواپیماهای موجود نیست .البته چون مریض شدی قرار شد که اگه بهتر نشدی کنسل کنیم که خداروشکر بخیر گذشت‌ عصری با بابایی اومدیم راه اهن و شما که حسابی بابایی شدی کلی گریه کردی 😔و هی میگفتی بابامم بیاد.اما بابا بخاطر مطبش نمیتونست زیاد کرمان بمونه و دو سه روز ارزش مسافت طولانی اومدن رو ندا...
28 آبان 1398

دنیای رنگی رنگی هانا

امروز ازت پرسیدم توی دنیا بهت خوش میگذره؟کار خوبی کردم به دنیات اوردم؟یکم فکر کردی و بعد گفتی تو بهترین مامان دنیایی و بابامم مهربونترین بابای دنیا🥰🥰🥰🥰🥰 یک لحظه با این جوابت رفتم تو اسمون و بدنم داغ شد. خدا رو شکر که این ۴ سال و ۹ ماه و یازده روزت برات خوش گذشته نفس مامان اینم عکسای این دوران قشنگ و شیرینت. صونا دختر دوستم خاله زهراس که رفتیم دیدنش و کلی بهت خوش گذشت   حیاط مهدکودک               حیاط مهد کودک که داشتی میرفتی مهد رو نشون مامانی زهرا بدی.   اینم گریم هالووینت که به اصرار خودت بود و تو تلوزیون دیدی و دلت...
20 آبان 1398

سفر به استانبول

سلام عشق جان من سلام خوش سفر و همسفر خوب من بهترین یار و یاور من و بابا بمون همیشه عزیزتر از جونم برات بگم از سفر استانبول بابایی برای یازدهم مهر ماه برامون بلیط گرفت و شش روز رفتیم اونجا هتل خیلی تمیز و دنجی داشتیم و تو هم که عاَشق یخچال کوچولوی هتلایی دست بابا وحید درد نکنه که یکبرنامه ریزی توپ داشت و کلی جاهای تفریحی رفتیم خیلی بهت خوش گذشت و توی کالسکه راحت مینشستی و ماهم راحت بودیم واقعا همکاری کردی و کلی خانوم بودی دورت بگردم اینا عکسای تو فرودگاه بود .ساعت ۵.۵۰ صبح پرواز داشتیم و تو فقط دو سه ساعت لالا کرده بودی اما خداییش اذیتم نکردی و هیجان داشتی.کل پروازم لالا بودی و مثه فرشته...
19 آبان 1398
1